ماریا یوسفزی
ماریا یوسفزی

ماریا یوسفزی

زن ضعیف نیست

ریشه ی اغلب بدبختی های زن، واینکه هنوز جنس دوم به حساب می آید، در این است که <نخواسته مبارزه کنه>دوستان دچار سوء برداشت نشوند، تنها شعار کافی نیست، مبارزه به معنای واقعی حتی ممکن است قربانی داشته باشد.
یک مثال> سالانه صدهازن قربانی خودسوزی های ناشی از فشار روحی وارده از ناحیه اجتماع بزرگ یا کوچک(خانواده) می شوند.
اما وقتی قانون منع خشونت علیه زن رد شد کسی یا کسانی حاضر نشدند قربانی شوند تا برای سالها همنوعشان را از این فلاکت رهایی بخشند.

در ریشه یابی اینکه زن چرا نخواسته مبارزه کنه دو مسئله بیشتر احتمال برعلت بودن دارند. که شما مختار در تشخیص نوع درست آن از دیدگاه خود هستید.
1: عدم آگاهی از حقوق خودش توام با عدم انگیزه
2: زن ضعیف بوده وتوانایی مبارزه را نداشته

راه حل از دیدگاه من> در صورتی که گزینه ی اول برهان قرارگیرد، نیاز به آگاهی وآموزش در صدر همه ی اقدامات باید قرار داشته باشد.
مطالعه, مجلات آموزشی، جلسه های دوستانه آموزشی, صفحات اجتماعی، انجمن ها، مدارس ودانشگاه ها و ...
فراموش نکنید در آموزش باید از خود شروع کرد.
اگر مدعیان به مبارزه خود بتوانند مدل موفقی در جامعه باشند عده ی زیادی با الگوبرداری از آنها انگیزه یافته وبه این روند می پیوندند.
واگر گزینه دوم ملاک باشد(که من اینطور فکرنمی کنم)
باید بنویسم >پس برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی--که در نظام طبیعت ضعیف پامال است.
باید اشاره کنم که یک زن با پی بردن به نقاط قوت خودش ونقاط ضعف طرف مقابلش که یک مرداست می تواند نیرومند شده واعتماد به نفس بالایی پیداکند، واز آن نقطه قوت های چه در رفتار مقابل همسر چه پدر وپسر یا برادر، به عنوان قوی ترین ابزار در حفظ حرمت ها وحقوق خودش می تواند بهره بجوید.مثلا">باکاهش یا افزایش میزان مهربانی در رفتار بامرد مقابل میشود او را تنبیه کرد. وتمام نقطه قوت های دیگر هم همینطور.

پ.ن : دوستان اگر نوشتم کسی مبارزه نکرده به این معنا نیست که هیچکسی در این مسیر گامی بر نداشته است، اما به قدری این جریان ضعیف حرکت کرده که یک جریان مبارزاتی شمرده نمی شود.پس عده ی که رسالت این مبارزه را به دوش داشته اند دلگیرنشوند.
و در پایان قرار نیست دشمن جنس مخالف باشید، پس مهربانی بیاموزید وهمسران تان را دوست بدارید. 

آرزوهای من


می خواستم شاد و سرحال باشم اما به مأیوسیتم راضی شدند.
می خواستم کامیاب و موفق باشم اما به ناکام بودنم مسرور می شدند.

می خواستم آزاد باشم اما دربند بودنم را می پسندند.
می خواستم باهمه در تماس باشم اما در انزوا بودنم را می ستودند.
می خواستم آنچه هستم باشم اما در نقاب بودنم را دوست داشتند.
می خواستم به بلندی های آسمان برسم اما در زیر زمین بودنم برای شان خیلی جالب بود.
می خواستم آگاه باشم اما نادانی ام راحت شان می کرد.
می خواستم در امواج دریا شناور باشم و گیتی عظیم را بنگرم و هوای صاف و پاک تنفس کنم؛ اما به در بسته بودنم را صلوات می گفتند.
می خواستم آَئینی را که دارم خوب بشگافم و بیشتر بدانمش، ولی می گفتند: کافیست!
می خواستم روح لطیف و قلب مهربان داشته باشم ام به ظالم بودن، مجبورم می کردند، می خواستم... اما...!

اگراین انصاف است، چگونه انصافی؟

و یا اگر عدالت است، چگونه عدالتی ؟!
من در سرزمینی به دنیا آمده ام که به زن می گویند سیاسر! افسانه زندگی زنان در سرزمین من کوتاه است. به قول دکترعلی شریعتی، "زندگی زن را می توان در دو کلمه خلاصه کرد:سر شکم آقا و زیر شکم آقا!"
در واژه های مورد استفاده برای زنان یک واژه کاربرد فوق العاده دارد و آن هم کلمه "نه" است. در کتابی از شریعتی "پدر، مادر ما متهمیم" یک دختر چنین نگاهی به آموزش های پدر و مادرش دارد که ما دختران از آن به دور نیستیم .

دین "نه"!

تو دین "نه" به من دادی، پدر، مادر! من دختر تو بودم، راههایی که بمن نشان دادی، پیشنهادهایی که داشتی، شکل زندگی و ارزشهای اخلاقی یی که به من ارائه کردی، این است: نرو، نکن، نبین، نگو، نفهم، احساس نکن، ننویس، نخوان، نه، نه، نه،...! اینکه همه‌اش "نه" شد؟! من به دنبال دین "آری" هستم که به من نشان بدهد که چه بکن، چه بخوان، و چه بفهم! بقول یکی از نویسندگان: وای بحال دینی که "نه" در آن بیشتر است از "آری"! و از تو من یک "آری" نشنیدم! 

انسانیت و دوستی در کجاست؟ میخواهم آنرا دریابم تا در کنار آن بقیه ی عمرم را سپری کنم و دم از اینگونه حرفها نزنم. می خواهم همه دوست باشند و این زندگی را با آن زیبایی که است بشناسند و درک کنند و به آن احترام بگذارند.

زندگی ما مانند آب روان است و این ما هستیم که باید کشتی های محکمی را بسازیم تا ما را از این سو تا آنسوی ساحل به سلامتی برساند و اگر کشتی ما سست بنیاد باشد مطمیناً درنیم راه غرق خواهیم شد. آنجه من هستم ٰٰ،خودم نسیتم. خودم "من " را دار زده اند و کشته اند.

در سرزمین من ؛ زن بودن به معنی نبودن است.
افسوس به حال ما که هر روز می میریم!