ماریا یوسفزی
ماریا یوسفزی

ماریا یوسفزی

آرزوهای من


می خواستم شاد و سرحال باشم اما به مأیوسیتم راضی شدند.
می خواستم کامیاب و موفق باشم اما به ناکام بودنم مسرور می شدند.

می خواستم آزاد باشم اما دربند بودنم را می پسندند.
می خواستم باهمه در تماس باشم اما در انزوا بودنم را می ستودند.
می خواستم آنچه هستم باشم اما در نقاب بودنم را دوست داشتند.
می خواستم به بلندی های آسمان برسم اما در زیر زمین بودنم برای شان خیلی جالب بود.
می خواستم آگاه باشم اما نادانی ام راحت شان می کرد.
می خواستم در امواج دریا شناور باشم و گیتی عظیم را بنگرم و هوای صاف و پاک تنفس کنم؛ اما به در بسته بودنم را صلوات می گفتند.
می خواستم آَئینی را که دارم خوب بشگافم و بیشتر بدانمش، ولی می گفتند: کافیست!
می خواستم روح لطیف و قلب مهربان داشته باشم ام به ظالم بودن، مجبورم می کردند، می خواستم... اما...!

اگراین انصاف است، چگونه انصافی؟

و یا اگر عدالت است، چگونه عدالتی ؟!
من در سرزمینی به دنیا آمده ام که به زن می گویند سیاسر! افسانه زندگی زنان در سرزمین من کوتاه است. به قول دکترعلی شریعتی، "زندگی زن را می توان در دو کلمه خلاصه کرد:سر شکم آقا و زیر شکم آقا!"
در واژه های مورد استفاده برای زنان یک واژه کاربرد فوق العاده دارد و آن هم کلمه "نه" است. در کتابی از شریعتی "پدر، مادر ما متهمیم" یک دختر چنین نگاهی به آموزش های پدر و مادرش دارد که ما دختران از آن به دور نیستیم .

دین "نه"!

تو دین "نه" به من دادی، پدر، مادر! من دختر تو بودم، راههایی که بمن نشان دادی، پیشنهادهایی که داشتی، شکل زندگی و ارزشهای اخلاقی یی که به من ارائه کردی، این است: نرو، نکن، نبین، نگو، نفهم، احساس نکن، ننویس، نخوان، نه، نه، نه،...! اینکه همه‌اش "نه" شد؟! من به دنبال دین "آری" هستم که به من نشان بدهد که چه بکن، چه بخوان، و چه بفهم! بقول یکی از نویسندگان: وای بحال دینی که "نه" در آن بیشتر است از "آری"! و از تو من یک "آری" نشنیدم! 

انسانیت و دوستی در کجاست؟ میخواهم آنرا دریابم تا در کنار آن بقیه ی عمرم را سپری کنم و دم از اینگونه حرفها نزنم. می خواهم همه دوست باشند و این زندگی را با آن زیبایی که است بشناسند و درک کنند و به آن احترام بگذارند.

زندگی ما مانند آب روان است و این ما هستیم که باید کشتی های محکمی را بسازیم تا ما را از این سو تا آنسوی ساحل به سلامتی برساند و اگر کشتی ما سست بنیاد باشد مطمیناً درنیم راه غرق خواهیم شد. آنجه من هستم ٰٰ،خودم نسیتم. خودم "من " را دار زده اند و کشته اند.

در سرزمین من ؛ زن بودن به معنی نبودن است.
افسوس به حال ما که هر روز می میریم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.